پدرم همیشه برای من سمبل قدرت، مقاومت، خود اتکایی و در یک کلام تعریف یک «مرد» بوده است. شاید یکی از دلایل شکل گیری چنین کاراکتری در ذهن من از پدرم، این است که هیچ گاه ندیدم مستأصل شده باشد و کاسه چه کنم بر سر گیرد. او همیشه راه حلی دارد و هرگز نمی گوید: حالا چه کنم؟! البته این به این معنا نیست که همیشه راه حل هایش ایده آل است (که البته اکثر اوقات اینگونه است) ولی این ویژگی که انسان هیچ گاه خودش را در بن بست نبیند موهبتی است که کمتر کسی از آن برخوردار است. عوامل مختلفی می توانند در ایجاد این امتیاز موثر باشند اما قطعاً مهمترین عامل داشتن دید کلی نسبت به حیات هستی است. اینکه انسان در یک نگاه از بالا به مجموعه زندگی اش بنگرد، موجب می شود که خود را در اولین پله های رشد و تکامل ببیند و این حس یکی از هیجان انگیزترین احساساتی است که می توان تجربه نمود. چنین نگرشی به زندگی عملاً معنای به بن بست رسیدن و ناامیدی را از بین می برد. حیات آدمی چیزی نیست جز حرکت و تکاپو در مسیر عروج و محیاسازی مقدمات زندگی اصلی در جوار اصل عالم هستی.

  نگاهی که در مقابل این نگرش قرار می گیرد، نگاه مادی و متریالیستی به زندگی است. نتیجه واضح و منطقی چنین نگاهی ارزش یافتن مسائلی است که در واقع مواردی خرد و بی اهمیت هستند. انسانی که زندگی اش را مجموعه ای از بهره مندی ها و داشتن های این عالم خاکی می پندارد، تمام شخصیت و درونش از دیدن یکی از امکانات یا زیبایی های دنیا که تصاحب و تطمعش خارج از توان اوست، می شکند و ذره ذره وجودش فریاد خواستن و نتوانستن سر می دهند و اینگونه ناامیدی در زندگی اش تزریق می شود. چنین بن بستی نتیجه مستقیم آن نگاه مادی گرایانه است. حال انسانی را در نظر بگیرید که زندگی را جز مأموریتی چند روزه نمی بیند. او می داند که خدایی که صاحب و ناظر این بازی است عادل است و مهربان. چگونه ممکن است در حرکت و جوشش اش به سمت جلو بن بستی ایجاد شود در حالیکه عادلترین ناظر اوست. اگر قرار باشد انسانی در مسیر بندگی اش به بن بست برسد دیگر زنده بودنش معنایی نخواهد داشت و این با حکمت خداوند در تعارض است. پس همه موجودات تا لحظه ای که نفس در سینه دارند، مسیری نیز پیش رو دارند که بن بست در آن معنا ندارد.

خدایا ما را از شر حس ناامیدی نسبت به خودت

که همانا بزرگترین گناهان است

حفظ کن

و راه را به ما نشان بده

برحمتک یا ارحم الراحمین