معتقدم که هر انسانی یک «عارف درون» دارد. چیزی شبیه به کودک درون.همان بخش از وجودش که شامل احساسات و معقولات عرفانی اوست. این بخش از وجود انسان است که چون میدان به آن داده شود بهجت ها را تا آسمان می برد و بالاتر از ملائک جایگاه می گیرد.عارف درون من همچون شاگردی نوپا به این راه طولانی می اندیشد و عزم سفر دارد. میخواهم اینجا بنویسم نه برای اینکه خوانده شود، بلکه با هدف دادن تریبونی به عارف درونم که سالهاست محجور و سرخورده در کنجی از وجودم گوشه عزلت گزیده و با حسرت به غرق شدن من در زندگی روزمره می نگرد.

اینجا من با من سخن می گویم. اینجا من با او سخن می گویم.

و این دو را یکی میدانم که خودش گفت «انا اقرب الیکم من حبل الورید.»

باشد که در اینجا بی پرده سخن گویم...